بنی عامر بن صعصعه
اشاره
بنی عامر بن صعصعه: از قبایل بزرگ عدنانی نجد
بنیعامر از قبایل بزرگ و مهم شبه جزیره و از فرزندان عامربن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن، از قبایل عدنانی بودند که از شاخه قیسبن عیلان منشعب شدند. «1» منسوبان به آنان را عامری میگفتند. «2» ریاست در قبایل قیس بن عیلان پس از عَدوانیها و بنیفَزاره و عبس، در اختیار بنیعامر بود. «3» مُرّه، غالب و ربیعه از دیگر فرزندان صعصعه بودند که در عرض بنیعامر سر منشأ قبایل و بطون مهمی شدند. از عامر بن صعصعه که در جد نهم خود (عیلان) به جد هفدهم پیامبر صلی الله علیه و آله میرسد 4 پسر به نامهای هلال، ربیعه، نُمَیر و سوائه باقیماند که از آنها تیرههایی چون بنیکلاببنربیعه، بنینمیربنعامر، بنیجعفربن کلاب، بنی سوائة بن عامر، بنی قُشیر بن کعب، بنی هلال بن عامر شکل گرفت. در مجموعههای منتسب به بنیعامر بیشترین آمار جمعیتی به ربیعة بن عامر تعلق دارد. از یهودیان بنینضیر «4» ، بنیقریظه «5» و همچنین قبایل و تیرههای بنی غنی بن اعصر «6» ، بجیله «7» ، ثقیف «8» و ایاد «9» به عنوان متحدان بنی عامر یاد شده است. بنی عامر همچنین از سخنوران و شاعران بنامی در عرب برخوردار بودند که از آنها خطابهها و اشعار ماندگاری موجود است. «10» (1)
. المعارف، ص 86؛ جمهرة النسب، ج 2، ص 1
(2). الطبقات، ج 2، ص 153؛ اسدالغابه، ج 3، ص 138؛ الثقات، ج 3، ص 311
(3). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 227
(4). السیرة النبویه، ج 3، ص 190؛ المغازی، ج 1، ص 364
(5). تاریخ دمشق، ج 3، ص 166
(6). المفصل، ج 3، ص 213
(7). النسب، ص 264
(8). المعجم الکبیر، ج 18، ص 190
(9). المفصل، ج 1، ص 515
(10). تاریخ دمشق، ج 41، ص 149. اسد الغابه، ج 5، ص 276
موقعیت جغرافیایی
گستردگی و پراکندگی بنیعامر تعیین دقیق مناطق مسکونی آنان را دشوار میسازد؛ ولی میتوان عمده حضور آنان را در منطقه جنوب نجد و بین منازل قبایل هوازن، سُلیم و ثقیف دانست. اینان همچنین در برههای از زمان در طائف، در 12 فرسخی مکه «1» سکنا داشتند. منابع در این خصوص آوردهاند که وقتی بنیعامر به سبب جمعیت انبوه خود توانستند بر عدوانیهای هوازنی ساکن در طائف چیره شوند و آنان را از طائف بیرون رانند این شهر را مسکن تابستانی خود، در کنار نجد به عنوان مسکن زمستانی خود قرار دادند؛ ولی پس از آنکه حاضر شدند در برابر نیمی از محصولات کشاورزی سالانه طائف، شهر را به ثقیف و اطرافیان او واگذارند به واقع طائف را از دست دادند و از لشکرکشی بر ضدّ ثقیف نیز چیزی عایدشان نشد. «2»
در منابع جغرافیایی از نجد به عنوان عمده منطقه مسکونی بنیعامر یاد کردهاند و در کنار آن از مناطق بسیاری نام بردهاند که از مهمترین آنها میتوان به «یمامه» ، «تربه» در نزدیک مکه، «حرّه بنیهلال» در شرق طائف، «حِمَی ضریّه» که عبارت بود از حِمَی رَبَذَه و حمی کلیب در اطراف مدینه (در جهات مدینه، فدک و عوالی) اشاره کرد «3» ، چنانکه برخی از بنیعامر چون تیره بنیعقیل در بحرین ساکن بودند «4» ؛ همچنین از ذویقن، شرَف، شُریف، بئر معونه همگی در نجد و اطراف آن، خرّاء در غرب یمامه، نامیه، ابرقان و صُفیّه در وسط حمی بنیکلاب به عنوان برخی از مهمترین آبهای بنیعامر نام برده شده است. «5»
از کوههای آنان نیز میتوان به «نبکاء» در نجد، «اخرجان» ، «جَبَلّه» و «جشر» در ضریه و (1). معجم البلدان، ج 4، ص 9
(2). الکامل، ج 1، ص 684- 685؛ معجمالبلدان، ج 4، ص 11- 12
(3). معجمالبلدان، ج 3، ص 24؛ معجم قبایلالعرب، ج 1، ص 194، 267؛ ج 3، ص 989، 1195، 1221؛ المفصل، ج 4، ص 498، 522
(4). المفصل، ج 4، ص 498، 522
(5). معجمالبلدان، ج 2، ص 104؛ معجم قبایل العرب، ج 1، ص 194- 195؛ ج 3، ص 1195
همچنین «ذات السواس» و «بدومان» یاد کرد. «1» «قرماء» از حواشی یمامه، «اضاح» در یمامه، «اسن» چسبیده به یمن، «تربه» در نزدیکی مکه و «جلذان» در شرق طائف از وادیهای بنیعامر، و «ملهم» و «قران» در نجد، و «اکمه» و «صداره» در یمامه از روستاهای بنیعامراند. «2»
جنگهای جاهلی
درگیریها و جنگهای فراوان و مهم بنیعامر تا قبل از ظهور اسلام را که خود بیانگر گستردگی و قدرت آنان میتواند باشد، میتوان در سه گروه اصلی جنگ با کانونهای قدرت در شمال، در جنوب و همچنین نبردهای داخلی دستهبندی کرد.
گروه اول که شامل جنگهای متعدد بنیعامر با بنیتمیم، غطفان و همچنین نُعمان بن منذر حاکم حیره است عبارتند از:
1. «یوم شعب جَبَله» ؛ در این جنگ، که به نظر برخی منابع از سختترین و بزرگترین ایام جنگی عرب بود و 57 سال قبل از اسلام رخ داد، بر بنیتمیم غالب آمدند. «3»
2. «یوم ذی نَجَب» ؛ در این جنگ که یک سال پس از شعب جَبَله روی داد بنیتمیم انتقام شکست پیشین خود را گرفت. «4»
3. «لیلة الوَتِدَه» ؛ در این جنگ نیز بنیتمیم ضمن غلبه بر بنیعامر 80 تن از بزرگان بنی هلال بن عامر را کشتند. «5»
4. از «یوم المروت» نیز به عنوان یکی دیگر از جنگهای دو قبیله نام بردهاند. «6»
5- 7. «یوم قَرَن» «7» ، «یوم ساحوق» «8» و «یومالنباه» یا «النباءه» «9» که هر سه در رویارویی با غطفانیان بود.
8. «یوم منعج» که در آن بنیعامر با حمایت از بنی غنیّ ابن اعصر به عنوان قاتل (1). معجمالبلدان، ج 1، ص 120؛ ج 2، ص 104، 141؛ معجم قبایل العرب، ج 1، ص 194؛ ج 2، ص 423؛ ج 3، ص 1195
(2). معجمالبلدان، ج 1، ص 190؛ معجم قبایل العرب، ج 1، ص 194؛ ج 3، ص 1195، 1221
(3). السیرة النبویه، ج 1، ص 200؛ الکامل، ج 1، ص 583؛ معجمالبلدان، ج 2، ص 104
(4). السیرةالنبویه، ج 1، ص 201؛ الکامل، ج 1، ص 595؛ معجم قبایل العرب، ج 2، ص 709
(5). معجمالبلدان، ج 5، ص 360
(6). الکامل، ج 1، ص 631
(7). معجم البلدان، ج 4، ص 331
(8). معجم ما استعجم، ج 1، ص 226
(9). الکامل، ج 1، ص 646؛ المفصل، ج 5، ص 362
شأس بن زهیر بن جذیمه عَبْسی به جنگ با عبسیهای غطفانی پرداخت. «1»
9. «یوم السُلان» ؛ در این جنگ که در پی تجاوز بنیعامر به کالای تجاری نعمان بن منذر حاکم حیره رخ داد سپاه نُعمان رو در روی بنیعامر قرار گرفت. «2» ابو عبیده از این جنگ با عنوان یوم القرنتین نام برده است. «3»
در گروه دوم نیز میتوان از این جنگها یاد کرد:
1. «یوم خزاز» ؛ بطون ربیعة بن عامر بن صعصعه و مُضر در انتخاب حاکمی از میان خود اختلاف کردند، پس تصمیم گرفتند که حاکمی از یمن از فرزندان شراحیل بن حارث آکل المرار را انتخاب کنند؛ ولی هریک برای خود فرزندی از فرزندان مرار را برگزیدند و پس از مدتی حاکمان خود را کشتند. در پی مرگ حاکمان یمنی، یمنیها به خونخواهی آنان سپاهی به سوی مضریان و بنیعامر به راه انداختند؛ ولی این سپاه با تحمل خسارات سنگین به یمن بازگشت. «4» برخی از منابع «یوم خزاز» را با شرحی متفاوت آوردهاند «5» .
2. جنگ با سپاه یمنی اعزامی از سوی ابرهه به فرماندهی بشر بن حصن رهبر بنی سعد وابوجابر رهبر کنده که در منطقه «تربه» صورت گرفت. این نبرد در 547 میلادی یعنی 16 سال قبل از اعزام سپاه ابرهه برای تخریب کعبه روی داد. عامریان در این نبرد دچار شکست سنگینی شدند. البته برخی گمان دارند که این جنگ در ارتباط با سپاه فیل است. «6»
3. از «یوم سفوان» بین تیرههای عامری بنیجعده و بنیقشیر با لخمیان یمن به عنوان دیگر جنگ بنیعامر با یمنیها یاد کردهاند. «7»
4. از دیگر جنگهای بنیعامر به «جنگ فجار» (که در مقابله با قریش و بنیکنانه روی داد) «8» میتوان اشاره کرد. (1). ایام العرب، ص 457؛ المفصل، ج 3، ص 213
(2). الکامل، ج 1، ص 639؛ المفصل، ج 3، ص 275
(3). ایامالعرب، ص 549
(4). معجم البلدان، ج 2، ص 365- 366
(5). ایام العرب، ص 379- 381
(6). المفصل، ج 3، ص 495- 498
(7). معجم قبایل العرب، ج 1، ص 194
(8). الکامل، ج 1، ص 619؛ الطبقات، ج 1، ص 101- 102
در گروه سوم نیز میتوان به جنگهای درون قبیلهای بنیعامر اشاره کرد:
بنیعامر در درون بطون و تیرههای خود شاهد جنگهای متعددی بود که «یوم الفتاة» «1» (روز غلبه بنیعامر بر بنی خالد بن جعفر بن کلاب)، «یوم الهرامیث» «2» و «یوم حرابیب» «3» (هر دو بین بنی ضباب و بنی جعفر بن کلاب) و «یوم فیف الریح» «4» (روز غلبه بنیعامر بر بنی حارث بن کعب) از جمله آنهاست.
آداب و عقاید بنیعامر
بنیعامر نیز مانند بسیاری از قبایل شبه جزیره بتپرست بودند. اینان متولی نگهداری بتی به نام «ذواللبا» بودند «5» ؛ همچنین در کنار قریش، کنانه، خزاعه، ثقیف و … از حُمْسیها بودند. «6» این قبایل که بر اثر تعصب و اهتمام فراوان در مناسک حج به حُمْس مشهور شده بودند، برای خود عاداتی ویژه، چون ترک وقوف در عرفات و عریان طواف کردن داشتند، ضمن آنکه برای دیگران نیز احکامی خاص چون حرمت خوردن غذایی که از بیرون حرم به داخل میآوردند یا وجوب طواف در لباس تهیه شده در حرم جعل کرده بودند. «7»
خداوند با نزول آیه 26 اعراف/ 7 اینان را از طواف عریان برحذر داشت و لباس را وسیله ستر عورت و تقوا را برترین لباس دانست «8» : «یبَنی ءادَمَ قَد انزَلنا عَلَیکُم لِباسًا یُوری (1). معجم قبایل العرب، ج 1، ص 328
(2). معجم قبایل العرب، ج 2، ص 660؛ المفصل، ج 5، ص 522
(3). معجم قبایل العرب، ج 1، ص 195
(4). الکامل، ج 1، ص 632
(5). المفصل، ج 6، ص 214
(6). السیرةالنبویه، ج 1، ص 200؛ النسب، ص 259؛ المنمق، ص 128
(7). السیرة النبویه، ج 1، ص 202- 203؛ المنمق، ص 127- 128.
(8). الدرالمنثور، ج 3، ص 433؛ مبهمات القرآن، ج 1، ص 475
سَوءتِکُم وریشًا و لِباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ ذلِکَ مِن ءایتِ اللَّهِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرون» . حمسیها همچنین مقرر کرده بودند که فرد محرم حق ندارد از درِ خانه وارد آن شود، بلکه باید از پشت خیمه یا بالای سقف وارد خانه شود. خداوند با نزول آیه 189 بقره/ 2 ضمن رد این سنت جاهلی از همه مسلمانان میخواهد که ضمن رعایت تقوا بر خلاف سنت گذشتگان از درِ خانهها وارد آنها شوند «1» : «و لَیسَ البِرُّ بِان تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها و لکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَأتوا البُیوتَ مِن ابوبِها واتَّقوا اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحون» . از دیگر اعتقادات بنیعامر و قبایلی چون ثقیف و خزاعه حرمت خوردن قسمتی از زراعت خود و همچنین گوشت برخی از حیوانات بود؛ مانند بحیره* (ناقهای که پس از دهمین زایمان خود گوشش را میشکافتند و رهایش میکردند) یا سائبه* (شتری که بر اثر نذری آن را رها میکردند یا چون 10 بچه ماده زاییده بود آن را رها میکردند و دیگر نه بر آن سوار میشدند و نه از شیر آن میخوردند) یا وصیله* (بچه هفتم گوسفند اگر نر بود آن را نذر بتها میکردند) یا حام (حیوانی نر که 10 فرزند داشت و از آن پس بر پشت آن بار نمیبردند). خداوند با نزول آیه 168 بقره/ 2 با رد اینگونه عقاید، مردم را به استفاده صحیح و حلال از نعمتهای خود توصیه میکند «2» : «یایُّهَا النّاسُ کُلوامِمّا فِیالارضِ حَللًا طَیّبًا ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ انَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین» برخی با عطف ضمیر «هُم» در آیه 170 بقره/ 2 به مخاطبان آیه 168 این آیه را نیز در شأن بنیعامر میدانند. «3» خداوند در این آیه ضمن بیان گفتار این افراد که با رد احکام خداوند عمل به سنتها و گفتههای پیشینیان خود را لازم میدانستند اعمال و گفتار گذشتگان آنان را مردود و آنان را گمراه خوانده است: «واذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما انزَلَ اللَّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما الفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا اولَو کانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شَیًا و لا یَهتَدون» .
(بقره/ 2، 170)
بنیعامر و اسلام
با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله بنیعامر نیز مانند بسیاری از قبایل حجاز و شبه جزیره عربستان از ظهور دین جدید آگاه شده، عکس العملهای متفاوتی از خود نشان دادند؛ برخی از عامریان اسلام آوردند و گروهی عناد ورزیده، به توهین و ایذای آن حضرت و مسلمانان پرداختند؛ ولی بسیاری نیز موضع بیطرفانه اتخاذ کردند و به احتمال در انتظار روشن (1). مجمعالبیان، ج 2، ص 509
(2). مجمع البیان، ج 1، ص 459؛ زادالمسیر، ج 1، ص 168
(3). زادالمسیر، ج 1، ص 173
شدن ارتباط پیامبر و قریش بودند. با توجه به گستردگی قبیله بنی عامر و حضور آنان در نقاط گوناگون میتوان نوع واکنش آنان به ظهور اسلام را با توجه به شرایط زیست محیطی و منطقه سکونت آنان بررسی کرد.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله پس از اعلام علنی دعوت به اسلام، از موسم حج و حضور قبایل مختلف در مکه بهره میجست و به تبیین و تبلیغ دین خود میپرداخت. بنیعامر نیز از این دعوت پیامبر بینصیب نماندند، زیرا در یکی از این اوقات حضرت با حضور در میان تیره بنیکعب بن ربیعه، اصول و اعتقادات اسلامی را به اطلاع آنان رساند؛ ولی این دعوت که در ابتدا با اقبال بنیعامر آغاز شده بود در پی حضور بیحرة بن فراس از بنیقشیر و توهین وی به پیامبر صلی الله علیه و آله بینتیجه ماند. «1» برخی منابع با پرداختن جزئیتر به این واقعه آوردهاند که پس از بی ادبی بیحره به پیامبر صلی الله علیه و آله زنی از بنیعامر بنام ضباعه دختر عامربن قرط که از زنان مسلمان بود بنیعامر را به حمایت از حضرت فرا خواند. پس سه تن از جوانان عامری به نامهای غطیف و غطفان (از فرزندان سهل) و عروه یا عذره (فرزند عبدالله بن سلمه) به مقابله با بیحره برخاستند؛ ولی در آن سو دو نفر از مردان تیره بنیقشیر و بنیعقیل در حمایت از بیحره با اینان درگیر شدند که به شهادت یاوران پیامبر انجامید. پیامبر صلی الله علیه و آله در این خصوص فرمود: «اللهم بارک هؤلاء والعن هؤلاء» «2»
؛ همچنین آوردهاند که این تیره عامری در بازگشت به سرزمین خود اخبار موسم حج و حضور پیامبر صلی الله علیه و آله را برای پیری از مردمان خود نقل کردند. پیرمرد با شنیدن سخنان آن حضرت از زبان راویان، ضمن شهادت بر حقانیت پیامبر به نکوهش کسانی پرداخت که به آن بیحرمتی کرده بودند. «3» این اخبار خود مؤیدی بر اسلام برخی از بنیعامر تا قبل از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه است.
تاریخ نگاران همچنین به دفعات از حضور مردان و بزرگانی از بنیعامر در نزد پیامبر و پرسش از دعوت آن حضرت و دین جدید و حتی درخواست معجزه «4» خبر دادهاند. در این (1). السیرةالنبویه، ج 2، ص 424
(2). البدایة و النهایه، ج 3، ص 112
(3). السیرة النبویه، ج 2، ص 425
(4). تاریخ طبری، ج 1، ص 458؛ تاریخ دمشق، ج 4، ص 362- 363
خصوص آمده است که بزرگی از بنیعامر نزد پیامبر آمد و از آن جناب در خصوص ماهیت و حقیقت دینش در مقایسه با دینهای ابراهیم، عیسی و موسی علیهم السلام و … پرسید پیامبر نیز با تشریح دعوت خود به یکایک پرسشهای او پاسخ گفت. آن مرد نیز با پذیرش اسلام و اعلام آن، مجلس را ترک گفت. «1»
با هجرت پیامبر به مدینه و گسترش و تقویت اسلام، رویکرد بنیعامر به پیامبر شکل گستردهتر و منسجمتری به خود گرفت، به نحوی که در سال چهارم هجرت، ابوبراء عامربن مالک بن جعفر ملقب به ملاعب الاسنّه از بزرگان بنیعامر و تیره بنیکلاب با حضور در مدینه و ملاقات با حضرت، از پیامبر درخواست اعزام مسلمانانی برای تبلیغ اسلام در بنیعامر مستقر در نجد کرد و ضمن قبول حمایت از مبلغان، نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله را از احتمال وقوع خطر جانی برای آنان برطرف کرد. «2» این حرکتِ رئیس و بزرگ بنیعامر خود میتواند بیانگر پدید آمدن زمینه گسترش اسلام در بنیعامر در سال چهارم هجری باشد. از سوی دیگر برخی از عامریان نیز با آنکه اسلام نیاورده بودند در جوار و حمایت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفتند که در این رابطه میتوان به داستان دو عامری اشاره کرد که به دست عمروبن امیه ضمری پس از واقعه بئر معونه کشته شدند «3» و این امر موجب شد که حضرت برای پرداخت دیه آنان از بنینضیر (متحد بنیعامر) کمک بگیرد. «4»
در مقابل این گروه از عامریان مسلمان یا متمایل به اسلام، افراد و تیرههایی نیز از آنان تمام توان خود را در رویارویی با اسلام و مسلمانان صرف کردند. اگرچه این برخوردهای منفی حتی در سال نهم هجری و در جریان اعزام هیئت به مدینه نیز گزارش شده؛ اما گستردگی آن به حدی نبوده که بتوان در گزارشی کلی بنیعامر را به طور غالب، معاند اسلام معرفی کرد، در هر صورت به اسارت درآمدن دو تن از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به دست (1). تاریخ طبری، ج 1، ص 456- 457؛ تاریخدمشق، ج 3، ص 469- 473
(2). السیرةالنبویه، ج 3، ص 184؛ الطبقات، ج 2، ص 40؛ المغازی، ج 1، ص 346
(3). المغازی، ج 1، ص 351؛ السیرةالنبویه، ج 3، ص 186؛ الطبقات، ج 2، ص 41
(4). المغازی، ج 1، ص 364؛ السیرة النبویه، ج 3، ص 190
بنیعامر که در جواب آن، حضرت نیز مردی از ثقیف، متحد بنیعامر را اسیر کرد «1» ، تهییج و تحریک بنیعامر به وسیله عامربن طفیل (از بزرگان بنیعامر و از تیره بنی جعفر بن کلاب) برای قتل مبلغان پیامبر صلی الله علیه و آله «2» و شرکت بنی هلال بن عامر در جنگ حنین در کنار هوازن در سال هشتم هجری «3» نمونههایی از عنادورزی عامریان با اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ همچنین برخی از اینان در واکنش به اسلام قبایلی چون غفار، اسلم و جهینه ضمن انکار خداوند و تکذیب پیامبر صلی الله علیه و آله مدعی میشدند که اگر در این دین خیر و نفعی بود ما خود زودتر به آن ایمان میآوردیم. خداوند با نزول آیه 11 احقاف/ 46 به این امر اشاره میکند «4» : «قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا الَیهِ و اذ لَم یَهتَدوا بِهِ فَسَیَقولونَ هذا افکٌ قَدیم» ؛ همچنین در منابع از تدارک دو سریه یکی به فرماندهی ابوبکر به سوی بنیکلاب در ناحیه ضریه «5» و دیگری به فرماندهی ضحاکبن سفیان کلابی به سوی تیره قرطاء از بنیکلاب «6» گزارش شده است. ضمن آنکه از سریههای عمر بن خطاب «7» و شجاع بن وهب «8» به تربه و رکبه از اراضی بنیعامر سخن به میان آمده است؛ ولی در گزارشها هیچ اشارهای به بنیعامر نشده، از این رو این احتمال وجود دارد که این اعزامها با هدف برخورد با ساکنان غیر عامری این مناطق بوده باشد.
با فتح مکه در سال هشتم هجری گروهی از بزرگان تازه مسلمان شده بنیعامر در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله در حنین رو در روی خویشاوندان هوازنی خود قرار گرفتند. پیامبر صلی الله علیه و آله با هدف نرم کردن قلبهای این دسته از عامریان پس از به دست آوردن غنایم حنین مقداری از آن را (1). المعجم الکبیر، ج 18، ص 190
(2). المغازی، ج 1، ص 347؛ السیرةالنبویه، ج 3، ص 185؛ الطبقات، ج 2، ص 40
(3). التنبیه و الاشراف، ص 235
(4). التبیان، ج 9، ص 273؛ مجمع البیان، ج 9، ص 129؛ مبهمات القرآن، ج 2، ص 489
(5). التنبیه و الاشراف، ص 227
(6). الطبقات، ج 2، ص 162؛ تاریخ المدینه، ج 2، ص 598
(7). السیرة النبویه، ج 4، ص 609؛ التنبیه و الاشراف، ص 227
(8). الطبقات، ج 3، ص 70
به برخی از بزرگان و سران بخشید «1» که بدانان مؤلفة القلوب میگفتند. مفسران آیه 60 توبه/ 9 را در این خصوص میدانند: «انَّمَا الصَّدَقتُ لِلفُقَراءِ والمَسکینِ والعمِلینَ عَلَیها والمُؤَلَّفَةِ قُلوبُهُم و … » . «2»
ابن هشام به افرادی از تیره بنیربیعة بن عامربن صعصعه چون علقمة بن علاثه، لبیدبن ربیعه و خالد بن هوزه در میان تألیف قلوب شدگان اشاره کرده است. «3»
با شروع سال نهم هجری و ورود هیئتهای متعدد قبایل به مدینه- با هدف اعلام اسلام و تابعیت از حکومت مدینه- قبیله بنیعامر و تیرههای متعدد آن نیز هریک جداگانه هیئتهایی را اعزام داشتند که در آن میان میتوان به هیئتهای تیرههایی چون بنی روأس بن کلاب، بنی عقیل بن کعب، بنی جعدة بن کعب، بنی بکاء، بنی نمیر بن عامر، بنی قشیر بن کعب و بنی کلاب اشاره کرد. «4» پیامبر نیز پس از اعلام اسلام از سوی هر گروه افرادی از آنها را مأمور جمعآوری زکات قبیله خود میکرد «5» و به برخی از بزرگان آنها هدایایی میداد «6» ؛ همچنین به دستور آن حضرت نامههایی در تأیید اسلام آنان نوشته و در اختیار آنان قرار میگرفت تا به قبیله خود عرضه کنند. «7» در میان هیئتهای بنی عامر، هیئتی که به وفد بنی عامر بن صعصعه معروف شده و ریاست آن را عامر بن طفیل و اربد بن قیس و جبار بن سَلَمی که هر سه از تیره بنی جعفر بن کلاب بودند بر عهده داشتند، قابل توجه است، زیرا عامربن طفیل وقتی با درخواست مردم خود مبنی بر رو آوردن به اسلام روبه رو شد ضمناعلام عدم تبعیت ازپیامبر صلی الله علیه و آله با هدف کشتن آن حضرت با کمک اربدبن قیس در قالب هیئتی وارد مدینه شد و چون به نزد رسول خدا رسیدند عامر گفت: ای محمد! با من خلوت کن؛ ولی پیامبر این امر را مشروط به ایمان عامر کرد. عامر تقاضای خود را تکرار میکرد، به این امید که اربد از فرصت بهره جوید و با شمشیر خود حضرت را بکشد. «8» به گفته برخی منابع عامر خواهان جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و دریافت یک چهارم (1). السیرةالنبویه، ج 4، ص 495
(2). مجمع البیان، ج 5، ص 65؛ تفسیر قرطبی، ج 8، ص 114
(3). السیرةالنبویه، ج 4، ص 495
(4). الطبقات، ج 1، ص 229- 231؛ تاریخ المدینه، ج 2، ص 592- 599
(5). اسدالغابه، ج 4، ص 383؛ الطبقات، ج 1، ص 231؛ تاریخ ابن خیاط، ص 63
(6). الطبقات، ج 1، ص 231
(7). الطبقات، ج 1، ص 230، 232
(8). السیرة النبویه، ج 4، ص 568
غنایمی بود که در جاهلیت «مرباع» خوانده میشد «1» و چون حضرت برای او هیچ سهمی در این امر قائل نشد با تهدید پیامبر مبنی بر اینکه مدینه را پر از سواره و پیاده خواهد کرد از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله خارج شد. با خروج عامر بن طفیل پیامبر از خداوند هدایت بنیعامر و دفع شر عامر بن طفیل را خواست. «2» برخی از گزارشها نیز از نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص عامر بن طفیل خبر دادهاند «3» ، به هر روی عامر در راه بازگشت به سرزمین خود بر اثر غدهای که در گردن او پدیدار شد در منزل زنی از بنیمسلول مُرد. «4» اربد نیز وقتی به نزد قوم خود بازگشت بر اثر صاعقهای هلاک شد. «5»
شخصیتهای بنیعامر
از زنان معروف بنیعامر چند تن را میتوان یاد کرد؛ از جمله همسران پیامبر از این قبیله چون زینب دختر خزیمة بن حارث از بنیهلال، معروف به امّالمساکین که در سال سوم هجری خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله بخشید «6» و خداوند با حلال شمردن این زنان برای آن حضرت چنین ازدواجهایی را فقط در خصوص پیامبر صلی الله علیه و آله جایز دانست (احزاب/ 33، 50)، میمونه دختر حارثبن حزن که در سال هفتم پس از عمرةالقضاء در منطقه سَرِف به ازدواج حضرت درآمد. «7» وی از جمله زنانی بود که گاه با درخواستهای خود برای زیاد شدن نفقه، پیامبر صلی الله علیه و آله را در وضعیتی سخت قرار میدادند، به نحوی که خداوند از پیامبر صلی الله علیه و آله میخواهد زنانی را که تنها خواهان زندگانی دنیوی هستند به وجهی نیکو رها سازد. «8» (احزاب/ 33، 29) میمونه از آن دسته همسرانی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی خداوند مجاز بود که هرگاه بخواهد موعد آنان را به تأخیر اندازد. «9» (احزاب/ 33، 51)؛ همچنین ضُباعه دختر عامر بن قُرْط از بنیکعب که از حمایت او از پیامبر صلی الله علیه و آله در سالهای حضور در مکه سخن به میان آمده است «10» و کلابیه که در سال هشتم به ازدواج حضرت (1). تاریخ المدینه، ج 2، ص 519؛ الطبقات، ج 1، ص 236
(2). تاریخ المدینه، ج 2، ص 520؛ السیرة النبویه، ج 4، ص 568؛ الطبقات، ج 1، ص 236
(3). تاریخ المدینه، ج 2، ص 519
(4). السیرة النبویه، ج 4، ص 568؛ الطبقات، ج 1، ص 236
(5). السیرة النبویه، ج 4، ص 569؛ الطبقات، ج 1، ص 236؛ تاریخ المدینه، ج 2، ص 520
(6). المحبر، ص 83؛ النسب، ص 264؛ تاریخ دمشق، ج 3، ص 206؛ المنتخب، ص 88
(7). المحبر، ص 91؛ النسب، ص 263؛ السیرةالنبویه، ج 4، ص 644- 646؛ الطبقات، ج 8، ص 104
(8). مجمعالبیان، ج 8، ص 544- 545
(9). همان، ص 573- 574
(10). تاریخ دمشق، ج 3، ص 244؛ البدایة والنهایه، ج 3، ص 112
درآمد «1» و همچنین شاعه دختر رفاعه از بنی کلاب. «2» از دیگر زنان این قبیله باید به امالبنین همسر علی بن ابی طالب و مادر ابوالفضل العباس علیهما السلام «3» ، امّ سعید همسر عقیل بن ابیطالب «4» ، صفیّه همسر عبدالمطّلب «5» ، ام الفضل همسر عباس بن عبدالمطلب «6» و لیلی الاخیلیه شاعره عرب «7» اشاره کرد.
در میان مردان عامری نیز باید از اینان یاد کرد: ابوبراء عامر بن مالک رئیس بنیعامر در جنگ فجار بر ضدّ قریش و کنانه «8» و حامی مبلغان اعزامی پیامبر به نجد در واقعه بئر معونه «9» ، قُرّة بن هُبیره عامل جمعآوری زکات از سوی پیامبر در بنیکعب از تیرههای بنیعامر «10» که پس از رحلت حضرت از دادن زکات قوم خود امتناع ورزید «11» ، عامر بن طفیل از بزرگترین خطیبان عرب «12» و از دشمنان سرسخت پیامبر و عامل قتل مبلغان پیامبر در حادثه بئر معونة «13» ، لبید بن ربیعه از شعرای بزرگ عرب و از کسانی که پیامبر در (1). السیرةالنبویه، ج 4، ص 647؛ الطبقات، ج 8، ص 112؛ المنتخب، ص 103
(2). تاریخ دمشق، ج 3، ص 166
(3). المعارف، ص 88
(4). الطبقات، ج 4، ص 31
(5). اسدالغابه، ج 1، ص 142
(6). السیرةالنبویه، ج 4، ص 646؛ الطبقات، ج 8، ص 104
(7). تاریخ دمشق، ج 70، ص 60
(8). الطبقات، ج 1، ص 102
(9). الطبقات، ج 2، ص 40؛ اسدالغابه، ج 3، ص 138
(10). الطبقات، ج 1، ص 231
(11). فتوح البلدان، ص 106
(12). المفصل، ج 8، ص 776
(13). تاریخ دمشق، ج 26، ص 103؛ المغازی، ج 1، ص 348؛ السیرةالنبویه، ج 3، ص 185
تقسیم غنایم حنین برای متمایل ساختن قلب او به اسلام غنایم بیشتری به او داد «1» (ظ مؤلفة القلوب)، ابومطرّف عبدالله بن الشِّخِّیر از بزرگان بنیعامر و از راویان احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله «2» ، علقمة بن عُلاثه از اشراف بنیربیعه و از مؤلفة القلوب که پس از بازگشت پیامبر از طائف و بنابر نقلی پس از رحلت پیامبر مرتد شد و به شام گریخت. «3»
وی را از بزرگترین سخنوران عرب میدانند که خطابهاش نزد قیصر روم مشهور است «4» ، ضحاک بن سفیان مأمور تبلیغ اسلام تیره بنیجعفر بن کلاب «5» و عامل جمعآوری زکات آنان «6» ، نابِغَه جَعْدِی که به سبب نبوغش در شعر به نابغه مشهور شد. وی را پیش از اسلام از حنفاء میدانند «7» ، وهب بن عبدالله از تیره بنیسوائه که پس از مهاجرت به کوفه در شمار یاران علی علیه السلام قرار گرفت و حضرت او را وهب الخیر نامید «8» و همچنین لیلی و مجنون که داستان عشق آنان در منابع ادبی شهره گردید از بنیعامر بودند. «9»
بنیعامر پس از پیامبر صلی الله علیه و آله
در پی رحلت پیامبر و ارتداد دینی و سیاسی بسیاری از نو مسلمانان در شبه جزیره، گروهی از بنیعامر پس از تردید بسیار بین باقی ماندن بر اسلام و بازگشت از آن، سرانجام با پیروی از طلیحة بن خویلد اسدی، پیامبر دروغینِ سرزمین نجد، از اسلام روی گردانیدند و ضمن نالایق شمردن ابوبکر «10» از دادن زکات به حکومت مدینه سر باز زدند. گروهی از آنان حتی از کشتن و سوزاندن برخی از کارگزاران پیامبر نیز خودداری نکردند. «11» ابوبکر با شنیدن خبر ارتداد بنیعامر ضمن نامهای به خالد بن ولید او را مأمور سرکوب آنان کرد و به او فرمان قتل عام بنیعامر و سوزاندن آنان را داد. «12» خالد (1). اسدالغابه، ج 4، ص 483- 485؛ الطبقات، ج 6، ص 107
(2). اسدالغابه، ج 3، ص 275؛ الطبقات، ج 1، ص 236
(3). اسدالغابه، ج 4، ص 83؛ تاریخ دمشق، ج 41، ص 145
(4). تاریخ دمشق، ج 41، ص 148- 150
(5). تاریخ المدینه، ج 2، ص 598
(6). تاریخ ابن خیاط، ص 63
(7). المنتخب، ص 66؛ اسدالغابه، ج 5، ص 276- 277
(8). اسدالغابه، ج 5، ص 429
(9). الاغانی، ج 2، ص 44؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 5؛ النسب، ص 261
(10). الفتوح، ج 1، ص 12
(11)
(12) 8-. مسند ابی یعلی، ج 13، ص 146
نیز در مسیر حرکت خود جهت سرکوب بنیعامر ابتدا با طلیحه مواجه شد. قرةبن هبیره عامل جمعآوری زکات بنی قشیر بن کعب، از تیرههای بنیعامر، که خود از ارسال زکات قوم خود به مدینه خودداری کرده بود و رهبری مرتدان بنیکعب را عهدهدار بود با دیدن سپاه خالد از کرده خود هراسناک شد و از بنیعامر نیز خواست تا از ارتداد دست بردارند و در حمایت از طلیحه جان خود را به خطر نیندازند؛ ولی عامریان گفتههای او و قرة بن سلمه را رد کرده، همچنان تا روشن شدن وضعیت طلیحه، بنیاسد، غطفان و فزاره به اقدامات خود ادامه دادند. «1» با شکست سپاهیان طلیحه و بازگشت پیروان او به اسلام، بنیعامر نیز چارهای جز اظهار اسلام ندیدند. پس به دنبال تسلیم کردن آن دسته از مرتدان خود که به کشتن و سوزاندن مسلمانان اقدام کرده بودند با اعلام اسلام، با حکومت مدینه بیعت کردند. سپاه خالد نیز که به فرماندهی هشام بن عاصی به سرزمین بنیعامر وارد شده بود با به اسارت گرفتن قرة بن هبیره و اطرافیانش به مدینه بازگشتند «2» و بدین شکل شورش و ارتداد بنیعامر دفع گردید. در این میان علقمة بن علاثه نیز که رهبری تیره بنیکلاب را در ماجرای ارتداد برعهده داشت متواری شد و خانواده او پس از تبرّی جستن از اعتقادات و اقدامات او از اسارت مسلمانان آزاد شدند. «3»
پس از آن بنیعامر را میتوان در بسیاری از رخدادهای دوران پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، حاضر دید. از برخی از آنان به عنوان عمّال و حکّام منصوب از سوی خلفا نام برده شده «4» و گروههایی از آنان در فتوحات دوره خلفا و پس از آن حضور داشتند. «5» با شروع حکومت علی علیه السلام و درگیری حضرت با معاویه در هر دو سو افرادی از بنیعامر دیده میشوند. «6» در حوادث قیام امام حسین علیه السلام نیز حضور بنیعامر با فردی چون شمر بن ذی الجوشن از بنیضباب که از تیرههای بنیعامر بود کاملًا مشهود است. «7»
منابع
اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاغانی؛ ایامالعرب قبل الاسلام؛ البدایة والنهایه؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ خلیفة بن خیاط؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تاریخ (1). الفتوح، ج 1، ص 11؛ الرده، ص 130- 131؛ الثقات، ج 2، ص 163
(2). تاریخ طبری، ج 2، ص 265؛ فتوح البلدان، ص 106
(3). تاریخ طبری، ج 2، ص 264
(4). تاریخ دمشق، ج 41، ص 141
(5). اسدالغابه، ج 2، ص 313
(6). المنتظم، ج 3، ص 338؛ تاریخ دمشق، ج 18، ص 447؛ ج 19، ص 34؛ ج 40، ص 286
(7). الطبقات، ج 6، ص 118
اعلام قرآن، ج3، ص: 330
الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ التنبیه والاشراف؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة النسب؛ الدرالمنثور فیالتفسیر بالمأثور؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ الطبقاتالکبری؛ فتوحالبلدان؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الثقات؛ کتابالرده؛ کتاب الفتوح؛ کتاب النسب؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ مسند ابی یعلی الموصلی؛ المعارف؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ معجم البلدان؛ معجم قبائلالعرب القدیمة والحدیثه؛ المعجم الکبیر؛ المغازی و السیر؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المنتخب من کتاب ذیل المذیل من تاریخ الصحابة والتابعین؛ المنتظم فی تاریخ الملوک والامم؛ المنمق فی اخبار قریش